۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

انزوا و اجماع جهانی؛استراتژی غرب در مقابله با ج.اسلامی

انزوا و اجماع جهانی؛استراتژی غرب در مقابله با ج.اسلامی
کورش اعتمادی

در پسِ پردهِ همهء راهکارهای دیپلماسی، همایش و تقویت نیروهای نظامی از هر سو شرایطی را پدید آورده است که برخی میپندارند این تحولات پیش زمینه های شروع جنگی دیگر در خاورمیانه است. امّا همه ی اینها دلایل کافی برای آغاز جنگ نیست. و یا ترس از مسلح شدن رژیم به بمب اتم و برهم خوردن توازن قوای نظامی در منطقه که برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس را واداشت تا پیمان همکاریهای نظامی خود با دولت آمریکا را در ابعاد گسترده تر تمدید کنند. قطر، بحرین، امارات و عربستان سعودی از جمله این کشورها هستند که در ماههای اخیر بیشترین تسلیحات نظامی را ازآمریکا خریداری کردند تا در صورت حادتر شدن بحران جنگی در منطقه امکانات دفاعی لازم را داشته باشند. با این وجود باز پیش بینی وقوع جنگ جدید در منطقه دشوار است. وظاهرا ً همه نیز از ترفندهای توطئه گرایانه جمهوری اسلامی در منطقه آگاهی یافته اند که تهران قصد دارد برای خلاصی از بحرانهای داخلی خود آتش جنگی را در منطقه شعله ور سازد. ولی هنوز بازبسیار زود هنگام است بپنداریم جنگ در راه است.

امّا رژیم در حسرت ایجاد زمینه های مادی وقوع جنگ جدید در خاورمیانه آنگونه که پنداشته است دچار خطا است، آنهم برپایه مفروضات غلط از وضعیت جهانی. سران حکومت واقف نیستند در رابطه با هربحران حاد سیاسی و نظامی درخاورمیانه دیگر دولت آمریکا به تنهایی بار همهء مشکلات را بر دوش نمی کشد. روشن است آرایش و استراتژی نیروهای نظامی غرب در خاورمیانه بویژه پس از سقوط صدام حسین در سال 2003 و تجربه ناموفق ارتش آمریکا در عراق علیه شورشگران افراطی دستخوش تغییرات بنیادی شود. دریورش نظامی ارتش آمریکا در سال 2003 به عراق این تنها دولت آمریکا با همیاری نسبی دولت انگلستان بود که بارتمامی مسئولیتهای این اقدام نظامی بزرگ را برعهده گرفت و پیش از هر کشور دیگر در این بحران متحمل زیانهای جبران ناپذیر شد. ولی در رابطه با بحران افغانستان آمریکائیان تدبیر دیگری اندیشیدند و اینبار نه به تنهایی بلکه همراه با ارتش ناتو و یا بعبارتی دیگر ارتش اتحادیه اروپا در مناقشات افغانستان درگیر شد. ترکیب جبهه جنگی نیروهای ائتلافِ غربی علیه طالبان درافغانستان در واقع استراتژی جدید دولت آمریکا در حل بحرانهای خاورمیانه در حال و آینده است. بی گمان عرصه این استراتژی امروزمحدود به افغانستان نخواهد شد و در صورت گسترش دامنه بحران به مناطق دیگر، ارتش اروپا (ناتو) در کنار ارتش آمریکا مشترکا ً اقدام خواهند کرد. به همین خاطر امروز مشاهده میکنیم در رابطه با بحران نظامی افغانستان تقسیم قوای نظامی غرب در این کشور جنگزده نسبی است؛ در کنار 100 هزار نیروی نظامی آمریکایی 40 هزار نیروی وابسته به ناتو حضور دارد که عمدتا ً متعلق به کشورهای اروپایی عضو این پیمان نظامی هستند. تعجب هم نکنید حتی اگر امروز مشاهده میکنیم نیروهای نظامی ارتش کشوری چون سوئد که نه عضو ناتو است و نه هیچ پیمان نظامی غربی در افغانستان حضور دارد و زیر پوشش نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد در کنار ارتش آمریکا و نیروهای ناتو مشغول به انجام وظایف بین المللی خود جهت بازگشت صلح و آرامش به افغانستان است. و در واقع میشود امروز این ادعا را کرد استراتژی غرب و نهادهای بین المللی در رابطه با خاموش کردن آتش آشوبگری در منطقه هم پیمانی و اقدام مشترک علیه دشمن مشترک است تا صلح و آرامش آنگونه که بسود آنها است به منطقه باز آید.

پس چندان هم این سخن گزاف نیست اگر ادعا کنیم جمهوری اسلامی بسیار خام اندیشیده است که می پندارد با بهره جستن ازتضادهای سیاسی مقطعی دربین برخی کشورهای غربی به اهداف توسعه طلبانه و ضد بشری خود دست خواهد یافت. جهان غرب امروز بر پایه منافع مشترک خود در خاورمیانه به یک اجماع بین المللی دست یافته است. بحران نظامی افغانستان زمینه ساز تجربه و آزمون جدید برای همهء دول غربی بود که دریابند بدون هم پیمانی مشترک و گسترده قادر نخواهند بود دشمن را از میدان بدر کنند. ظاهرا ً هم روسیه در هفته گذشته موفق گردید باج بزرگ اقتصادی خود را پس از سالها با بی مهری از سوی اروپائیان در رابطه با صادرات گاز روسیه به اروپا دریافت کند. سه شنبه 16 مارس کنسرسیوم مشترکی از شرکتهای روسی، آلمانی و هلندی در لندن قرارداد 8 میلیارد دلاری را امضاء کردند که بموجب آن تا سال 2012 بزرگترین خط لوله گاز روسیه به اروپا تکمیل گردد تا از آن پس گازِ روسها گرمابخش منازل شهروندان اروپایی باشد. در واقع احداث خط لوله گاز بین روسیه و اروپا نخستین گام ظفرمندانه اروپا است تا با تطمیع هرچه بیشترروسیه، دولت این کشور را هم پیمان با خود در حل بحران های جهانی کند. قرار بود روزگاری میادین گاز کشورهای آسیای مرکزی از راه ایران به اروپا و بخشا ً از طریق ایران به اقیانوس هند نیازهای غرب به انرژی را تأمین کند. امّا ناامنی سیاسی در ایران و بی ثباتی سیاسی در منطقه این امکان را برای روسها فراهم آورد که صادرات گاز خود را جایگزین صادرات گاز حوزه دریای خزر به بازار بزرگ اروپا کند. پس دیگر نمی شود در آینده به همراهی روسها با جمهوری اسلامی در رابطه با مخالفت آنها با غرب در ارتباط با تحریمهای گسترده علیه سران حکومت چندان حسابی باز کرد. می ماند چین بزرگ که هنوز نامشخص است چگونه دولت این کشور قرار است باج دهی شود تا دست از هم پیمانی خود با رژیم اسلامی بردارد.

در حال حاضر دیپلماسی دول غربی در رابطه با جمهوری اسلامی بر دوپایه مشخص استوار است؛ انزوا و ایجاد یک اجماع بین المللی علیه خیره سریهای جمهوری اسلامی. میشود گفت هر دوی این راهکارها با موفقیت در حال انجام و شکل گیری است. آمریکا موفق گردیده است تا حدودی گسترده این اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی را بوجود آورد، که بسیار مؤثرتر و کم هزینه تر از حمله مستقیم نظامی است. امّا فقط جمهوری اسلامی در عرصه جهانی نیست که دچار این انزوای سیاسی شده است. در داخل کشور حکومت به سبب 31 سال کشتار و سرکوب بیرحمانه مردم هیچ نقطه امید و اتکای در بین شهروندان ایرانی ندارد. بعبارتی دیگر جمهوری اسلامی در درون و برون اسیر یک انزوای سیاسی مطلق شده است. جمهوری اسلامی حکومتی است مطرود، منزوی و شکننده. تلنگری دیگر این رژیم را از پای در خواهد آورد و آن مبارزات بی امان مردم ایران علیه بنیادهای این رژیم مذهبی است. آینده ایران آینده ای امید بخش و روشنی است. نسلِ جوانِ بپاخاسته ایران مدتها است از این رژیم اسلامی عبور کرده است و در اندیشه فردایی است که امید به زندگی و رهایی را برای همگان به ارمغان آورد. رقص و پایکوبی مردم در کنار آتش و نور نوید بخش روزهای روشنی است که تاریکی شب را هم میبایست با شادی و سرور پشت سر گذاشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر